پدر علیرضا وقتی که اون فقط دو سالش بود مرده بود و مادرش با یه مرد دیگه ازدواج کرده بود که حاضل این ازدواج مجتبی بود.

شوهر مادر علیرضا مرد خیلی بی قید و بندی بود و همیشه خانواده اش رو به بدترین شکل ممکن تحقیر می کرد.شاید این تحقیرها برای مجتبی زیاد مهم نبود چون هر چی بود اون مرد باباش بود اما علیرضا که همیشه به پدر مجتبی به دید شوهرمادرش نگاه می کرد نه پدر؛کینه ای از این تحقیر شدن ها به دل گرفته بود و هر قدر بزرگتر می شد این کینه بدتر می شد.

کینه علیرضا از پدر مجتبی کم کم به یه اختلاف شدید بین اون دونفر تبدیل شد و این وسط علیرضا از حمایت مادرش هم محروم بود چون مادرش همیشه بهش سرکوفت می زد و می گفت که تو باعث میشی شوهرم به من سرکوفت بزنه و هیچ وقت فکر نمی کرد که گستاخی های بچه اش به خاطر بی محبتی و عقده است.

مجتبی به عنوان فرزند خلف شده بود عزیز دردونه مادرش و همه اینا علیرضا به سمت دوستی بد و اعتیاد کشوند.

علیرضا تبدیل شده بود به یه یاغی که برای گرفتن پول مواد از مادرش از شکستن در و پنجره و عربده کشی دریغ نمی کرد و همین مادر رو عاصی کرده بود.

یه روز مادر علیرضا به همراه مجتبی تصمیم گرفتن برای همیشه از دست علیرضا خلاص بشن.مجتبی علیرضا رو توی خواب کشت.

اون روز توی دادگاه مادر علیرضا که تنها ولی دم اون بود از قصاص مجتبی گذشت کرد و هیچ وقت کسی نتونست ثابت کنه که خود مادره هم در این قتل دست داشته

احساس می کنم خود قاضی هم می دونست که مادره توی این قتل دست داره اما وقتی از همون لحظه اول مجتبی نم پس نداده بود اثبات این موضوع غیر ممکن بود.

مجتبی چند سالی توی زندان می مونه و بعد می یاد بیرون.بعد از اون دیگه نه از برادر معتاد خبری هست و نه از شریکی در ارث مادر !!